آیا نگه داشتن کارکنان در سازمان با ابزار چک و سفته کار میکند؟
بسیاری از مدیران سازمانهای ما، برای نگه داشتن کارکنان با ارزش و متخصص خود و یا برای عدم پیوستن آنها به شرکتهای رقیب، از آنها درخواست تعهد و ضمانت میکنند.
اما آیا این تصور که میتوان کارکنان را با این ابزارها در سازمان نگه داشت واقع بینانه است؟
اولین و مهمترین نکتهای که لازم است در پاسخ به این سوال به آن توجه کنیم این است که رفتن کارکنان از سازمان یک موضوع است و تمایل آنها برای رفتن موضوعی دیگر. بعضی صاحب نظران معتقدند که تمایل به رفتن موضوع مهمتر و اثرگذارتری است که به شدت رفتار و عملکرد کارکنان را دستخوش تغییر و افت میکند. تصمیم برای رفتن هم تنش ایجاد میکند، هم از تمرکز کارمند میکاهد و هم بخشی از وقت کارمند را صرف جستجو برای یافتن کار جدید میکند.
کارمندی که تصمیم برای رفتن دارد دیگر کارمند قبلی نیست ذهن و جسمش کاملا با کار و سازمان همسو نیست.
نمیتواند با همه وجود بماند و در راستای اهداف سازمان تلاش کند. مشکل به این ترتیب بیشتر میشود که اغلب کارکنانی که سازمانها مایلند و تلاش میکنند آنها را نگه دارند از جنس کارکنان دانشگر هستند که حضور فیزیکی آنها در محل کار مشکلی را حل نمیکند. چنین کارکنانی باید با همه وجود کار کنند و ابتکار و خلاقیت خود را به کار گیرند تا موفق و مثمر ثمر باشند. اجبار با ابتکار سازگار نیست.
گرفتن تعهد از کارمند ناراضی که عزم رفتن دارد فقط بر تعداد و درصد کارکنانی میافزاید که با همه وجود کار نمیکنند و احتمالا این احساس منفی خود را، آگاهانه و ارادی یا ناآگاهانه و غیر ارادی به دیگران سرایت میدهند.
علاوه بر این کارکنانی که سازمانشان اصرار دارد از آنها تعهد و ضمانت بگیرد، با این سوال، ابهام و یا نگرانی دائمی روبرو هستند که مگر در سازمان چه خبر است که از ماندن کارکنان شایسته ناامید و در مورد از دست دادن چنین کارکنانی این قدر دلواپس هستند؟
از سوی دیگر ارزش مالی تعهد و یا ضمانت به تدریج و به مرور زمان کم میشود. به این ترتیب بازدارندگی این عامل هم به تدریج کم و کمتر میشود. مثلا کارمندی که در بدو استخدام 10 میلیون تومان وثیقه و یا ضمانت در اختیار سازمان قرار داده است، چند سال بعد چقدر در قید چنین تعهدی است و حتی چقدر به آن فکر میکند؟
حتی اگر چنین تعهد و یا ضمانتی بتواند فرد را در سازمان نگه دارد، باید نگران قطع همکاری عاطفی بین کارمند و سازمان بود.
ترک خدمت عاطفی
کارمندی که با کمک تعهد و ضمانت در سازمان نگه داشته شده احساس میکند که مغبون شده است، او احساس میکند که در قبال تلاشی که کرده و میکند پاداش و قدرشناسی مناسبی دریافت نکرده است. اصولا کنترلهای متکی بر اجبار و الزام، انگیزه آفرین نیستند. زندانها از اجبار و الزام برای نگه داشتن زندانیان استفاده میکنند.
نکته جالب و متناقض اینجاست که حفظ و نگهداری همه کارکنان مورد علاقه یا موضوع نگرانی مدیران نیست. مدیران میخواهند کارکنانی که دارای قابلیتهای کمیاب و ارزش آفرین هستند را نگه دارند و این گونه کارکنان در بازار کار و در بین شرکتهای مشابه و رقیب از چنان بازار کار جذابی برخوردارند که به آنها امکان، فرصت و شجاعت میدهد تا قید تعهد خود را بزنند و با پرداخت این هزینه، گزینه بهتر برای استخدام را انتخاب کنند.
کوتاه سخن این که گرفتن تعهد و ضمانت اگرچه تا حدودی بازدارنده است؛ اما پیش برنده نیست، منفی است، تنبیهی است و همه میدانیم که آثار سیاستهای تنبیهی و بازدارنده کمتر از سیاستهای تشویقی و مثبت است.
مدیریت در دنیای امروز یعنی کاری کنیم تا کارکنان در شغلشان زندگی کنند. در واقع وجود چنین احساسی که ما آن را تحت عنوان دلبستگی(تعلق) سازمانی میشناسیم، فراتر از همه تعهدهای مالی، یک رابطه برنده-برنده برای سازمانها و کارکنان تلقی میشود، زیرا به واسطه علاقه قبلی کارکنان به کار و سازمان، با تمام توان در خدمت سازمان هستند و همچنین از این فداکاری خود لذت میبرند.
ما از کارکنان حضور موثر در محیط کار را میخواهیم نه صرفا حضور فیزیکی را، پژوهش های گالوپ و مکنزی حکایت از آن دارند که شرکتهایی با پرسنل مشتاق و همراه، مشارکتی دو برابری در تولید ثروت جهان دارند. اما متاسفانه آمارهای جهانی نشان میدهد تعداد کارکنانی که با همه وجود برای سازمانشان کار می کنند زیاد نیست.
بجای تلاش برای نگه داشتن کارکنان با ضرب و زور، محیطی را فراهم کنیم که دلبستگی سازمانی و به دنبال آن نتایج ارزش آفرین سازمانی حاصل شود.
منابع:
کتاب کارکنان چرا میآیند، چرا میمانند چرا میروند/ دکتر بهزاد ابوالعلایی
کتاب کیمیای مدیریت/ دکتر سید مهرداد هاشمی
تجربیات شخصی نویسنده در حوزه مشاوره مدیریت منابع انسانی
نویسنده: سونیا جلالی
درباره سونیا جلالی
من سونیا جلالی هستم، موسس آکادمی تخصصی مدیریت منابع انسانی، بیش از یک دهه در حوزه مدیریت منابع انسانی کارکردم و عناوین مختلفی را یدک کشیدم. از زمانی که مدیریت منابع انسانی را شناختم جایگزین بهتری برای آن پیدا نکردم که به بودن من معنا دهد، شناخت انسانها و پيچيدگیهاشون و كمك به آنها برای رشد و توسعه و موثر بودن شان در سازمان چيزی بود كه در پیاش بودم و يافتمش و رفته رفته خواندم و تجربه كردم و آموختم و لذت بردم و رشد کردم.
نوشته های بیشتر از سونیا جلالی
دیدگاهتان را بنویسید