باور را استخدام کنید.

هرب کلهر نقل معروفی دارد که می گوید:” افراد را به خاطر مهارتشان استخدام نکنید. به خاطر طرز نگرششان استخدام کنید. همیشه میتوان مهارتها را یاد داد”.
یک شرکت یک فرهنگ است، گروهی از افراد که به خاطر مجموعهای از باورها و ارزشهای مشترک دور هم جمع شدهاند. این محصول یا خدمات یک شرکت نیست که افراد را کنار یکدیگر نگه میدارد. اندازه و قدرت یک شرکت آن را قدرتمند نمیکند، فرهنگ شرکت است که چنین کاری میکند، همان احساس قدرتمندی که از باورها و ارزشهایی به وجود میآید که همه، از مدیرعامل گرفته تا منشی شرکت، در آن مشترکند. پس منطقی است اگر فکر کنیم هدف این نیست که افرادی را استخدام کنیم که مجموعهای از تواناییهای مورد نیاز ما را داشته باشند، هدف این است که افرادی را استخدام کنیم که به باورهای ما باور داشته باشند.
ما معمولا فهرستی از تواناییهای مورد نیاز برای شغل مورد نظر را تهیه میکنیم و انتظار داریم بهترین کاندید برای این شغل کسی باشد که چنین تواناییهایی داشته باشد.
برای مثال متن آگهی به این شکل است:
این آگهی ممکن است باعث درخواستهای زیادی شود، اما از کجا بدانیم کدام فرد انتخاب درست است؟
توانایی مشترک تمام رهبران عالی تواناییشان در پیدا کردن افراد مناسبی است که با سازمانشان مطابقت داشته باشند، افرادی که به باورهای او باور دارند.
خط هوایی ساوت وست مثالی عالی از شرکتی است که استعداد استخدام کردن افراد مناسب را دارد. توانایی این شرکت برای پیدا کردن افرادی که نمادی از هدف این شرکت هستند و ارائه خدمات عالی توسط این شرکت را بسیار آسانتر میکند.
این که فقط افرادی با رزومه قابل قبول یا اخلاق کاری عالی استخدام کنید، ضامن موفقیت شما نیست. برای مثال، بهترین مهندس اپل اگر در مایکروسافت کار میکرد، میتوانست افتضاح باشد. همچنین که بهترین مهندس مایکروسافت نیز در اپل عالی نمیشد. هر دوی این افراد متخصصان ماهریاند و سخت کار میکنند. اما هر مهندسی با فرهنگ شرکت شما همخوانی ندارد.
هدف این است که افرادی را استخدام کنید که مشتاق به چرایی شما، هدفتان و باورتان هستند و رفتاری دارند که با فرهنگ شرکت شما همخوانی دارد. فقط وقتی چنین شرایطی وجود داشت، باید سراغ تجربه و دیگر مهارتهایشان بروید.
داستان این دو سنگ تراش را در نظر بگیرید.
به سمت اولین سنگ تراش میروید و از او میپرسید شغلتو دوست داری؟ سرش را بالا میآورد، به شما نگاه میکند و میگوید “از زمانی که یادم میآید، دارم این دیوار رو میسازم. کار یکنواختیه. کل روز زیر گرمای سوزان خورشید کار میکنم. سنگها سنگین و بلند کردن هر روزه شون کمرم رو میشکنه. حتی مطمئن نیستم عمرم کفاف بده پایان این پروژه را ببینم. اما از بیکاری که بهتره خرج زندگیمو میده.
تقریبا صد متر آن طرفتر به سمت سنگ تراش دیگری میروید. همان سوال را از او نیز میپرسید. سرش را بالا میآورد و جواب میدهد: “عاشق کارمم. دارم کلیسای جامع رو میسازم. البته از زمانی که یادم میاد این دیوار رو میسازم. خب آره، این کار یه وقتهایی یکنواخته. کل روز زیر گرمای سوزان خورشید کار میکنم. سنگها سنگین و بلند کردن هر روزهشون کمرم رو میشکنه. حتی مطمئن نیستم عمرم کفاف بده بتونم پایان این پروژه رو ببینم. اما دارم کلیسای جامع رو میسازم.
این که این دو سنگ تراش در حال انجام چه کاری هستند کاملا یکسان است. تفاوت این است که یکی از آنها وجود هدفی را احساس میکند. احساس میکند به چیزی بزرگتر از این کار تعلق دارد.
سنگ تراش اول به خاطر دستمزد بیشتر این کار را ترک خواهد کرد، اما سنگ تراش با انگیزهمان ساعتهای بیشتری را کار میکند و پیشنهاد کاری آسانتر و با دستمزد بیشتر را به خاطر این که میخواهد بخشی از این هدف بزرگ باشد رد میکند.
شرکتهای عالی دنبال این نیستند که افراد ماهر را استخدام کنند و بعد به آنها انگیزه دهند، بلکه از ابتدا افراد باانگیزه را استخدام میکنند و به آنها الهام میدهند. تا زمانی که به افراد باانگیزه چیزی ندهید که به آن باور داشته باشند، چیزی بزرگتر از شغلشان که به سمت آن حرکت کنند، به خودشان انگیزه خواهند داد تا کار جدیدی پیدا کنند و به این ترتیب، همانهایی نصیبتان میشوند که باقی ماندهاند.
در استخدام بجای تمرکز روی تحصیلات و سابقه افراد، به دنبال این بگردیم که کاندیداهای مشاغل مورد نظر ما چه ارزشها و نگرشهایی دارند و این ارزشها چقدر با چرایی سازمان ما در یک راستا قرار میگیرد چرا که با گروهی از کسانی که باور مشترکی دارند و پیرامون یک هدف، دلیل یا باور مشترک جمع شدهاند اتفاقات فوق العادهای رخ میدهد.
برگرفته از کتاب با چرا شروع کنید/نوشته سایمون سینک، ترجمه علیرضا خاکساران
نویسنده: سونیا جلالی

درباره سونیا جلالی
من سونیا جلالی هستم، موسس آکادمی تخصصی مدیریت منابع انسانی، بیش از یک دهه در حوزه مدیریت منابع انسانی کارکردم و عناوین مختلفی را یدک کشیدم. از زمانی که مدیریت منابع انسانی را شناختم جایگزین بهتری برای آن پیدا نکردم که به بودن من معنا دهد، شناخت انسانها و پيچيدگیهاشون و كمك به آنها برای رشد و توسعه و موثر بودن شان در سازمان چيزی بود كه در پیاش بودم و يافتمش و رفته رفته خواندم و تجربه كردم و آموختم و لذت بردم و رشد کردم.
نوشته های بیشتر از سونیا جلالیمطالب زیر را حتما مطالعه کنید
دوره های آموزشی مرتبط
دوره آموزشی طراحی و اجرای برند کارفرمایی
دوره آموزشی مصاحبهگری حرفهای
دوره آموزشی مصاحبه شایستگی محور
دوره جامع مدیریت منابع انسانی
دوره آموزشی جذب و استخدام
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
بسیار مطلب خوبی بود. بخصوص مثال سنگ تراش 🙂