برای خروج از منطقه امنت آمادهای؟
بسیاری از کارها هستند که هر روز عقب میاندازیم: مثل ترک شغل فعلی و شروع شغل دیگری که همیشه آرزویش را داشتیم، تلاش برای خرید خانه ساحلی که چشم انداز زیبایی دارد، آموختن یک مهارت جدید، بیرون آمدن از یک رابطه وحشتناک و…
تجربههای جدیدی که به دلیل ترس از شکست و حفظ امنیت فقط یک رویا میماند و کاری برای تحقق آن انجام نمیدهیم.
هر روز با طلوع آفتاب، آرزوهای خود را به خاک میسپاریم و با تردید به زندگی ادامه میدهیم. ناگهان خودمان را میبینیم که فقط مشغول فکر کردن در مورد چیزهای جالبی هستیم که قصد داریم یک روزی انجام دهیم، بی آن که وارد عمل شویم، به زندگی اجازه میدهیم قطره قطره هدر برود. |
هر حرکتی، خطراتی را به ذهنمان متبادر میکند. شاید خریدن خانه جدید کار درستی نباشد، تغییر شغل ممکن است منجر به شکست ما شود، شاید از ترک رابطه قبلیمان پشیمان شویم، یادگیری مهارت جدید زمان زیادی را از ما می گیرد و… تردید ما ناشی از احساس خطر است. خطر خروج از منطقه امن ذهنی و وارد شدن به دنیای ناشناختهها.
سه منطقه ذهنی
در ذهن هر یک از ما سه منطقه وجود دارد: منطقه امن، منطقه یادگیری و منطقه هراس که در شکل زیر نمایش داده شده است.
منطقه امن( Comfort Zone ) کجاست؟
منطقه امن ناحیهای است که ما از نظر ذهنی در آن احساس امنیت میکنیم، فعالیتها بیشتر بر اساس عادت و به آسانی و به دور از چالش انجام پذیر است و به طبع آن یادگیری یا نوآوری بسیار کمی اتفاق میافتد. دنیای کوچکی با عناصر آشنا، قابل پیش بینی، تکراری و بدور از ناشناختهها.
بسیاری از ما سالها در این فضای امن ذهنی میمانیم و به آسانی سادهترین و عمیقترین واقعیت وجودی خود را نادیده میگیریم. این که روزی زندگیمان به پایان خواهد رسید.
واقعیت تلخ فانی بودن ما به حدی برایمان غیر قابل قبول است که تصور میکنیم زندگی جاودانه خواهیم داشت و همیشه فرصت رسیدن به آرزوهای سرکوب شده خود را داریم.
اگر چه اقامت در این منطقه دنج است، اما دنیای یادگیری، تجربیات جدید، فرصتهای جدید و رشد فرای این منطقه است زمانی که تصمیم به خروج از منطقه امن خود میگیریم و میخواهیم به عنوان یک نسخه متفاوتتر از خود قبلیمان ظاهر شویم وارد منطقه یادگیری یا کشش میشویم.
منطقه یادگیری( Learning Zone ) کجاست؟
منطقه یادگیری یا کشش دقیقاً خارج از محیط امن شما قرار دارد، جایی که برای یادگیری تلاش میکنید خودتان را به چالش میکشید یا به خطر میاندازید. احساس زنده بودن، درگیری، یا کمی ناراحتی میکنید و آماده مقابله با عدم اطمینانها هستید. با آشنایی بیشتر با حوزههای جدید، منطقه امن به آرامی گسترش پیدا میکند. هرچه بیشتر از منطقه امن خود بیرون بیایید به مرور آنچه که زمانی فعالیت کششی و سخت بود به یک فعالیت راحت تبدیل میشود و شما رشد میکنید.
راه عبور از منطقه امر و رفتن به منطقه یادگیری پا گذاشتن روی ترسهاست، کارهایی که از آنها میترسیم، اغلب کارهایی هستند که بیشترین پتانسیل را برای رشد زندگیمان دارند.
قطعا هرگونه کشش یا تغییر میتواند ما را دچار اضطراب کند و به شهامت احتیاج دارد. به همین دلیل خیلی از افراد هرگز وارد این منطقه نمیشوند و فقط کارهایی را انجام میدهند که ایمنتر و آسانتر است.
اما همانطور که ملاحظه میکنید در شکل بالا منطقه دیگری نیز وجود دارد به نام منطقه وحشت یا هراس
منطقه هراس ( Panic Zone ) کجاست؟
فراتر از منطقه یادگیری ما منطقه وحشت یا هراس قرار دارد، که در آن یادگیری غیرممکن است، زیرا جایی است که فاصله زیادی با حد تواناییهای ما دارد، در آن دچار اضطراب شدید میشویم، و این اضطراب به حدی است که مانع پیشرفت میشود. تجربه حضور در منطقه وحشت، غالباً آسیب زا است بنابراین باید مراقب باشیم که ضمن نزدیک شدن به هدف و وارد شدن به دنیای ناشناختهها، به صورت هیجانی از منطقه امن ذهنی وارد منطقه هراس نشویم.
چطور از منطقه امن خارج شویم؟
تعریف دقیق و روشن آن چه میخواهیم، استقبال از شکست و پذیرش خطا و اشتباه، تقویت اعتماد به نفس و عزت نفس، بهبود مهارت یادگیری و روبرو شدن با ترسها، راه خروج ما از منطقه امن است.
هر چند قطعا خروج از منطقه امن راحت نیست. درد دارد، تلاش میخواهد، تحمل سطحی از اضطراب را میطلبد. اما اگر به خودت بگویی هنوز فرصت دارم، هرگز از آن منطقه خارج نمیشوی و تا همیشه در دنیای کوچک خود میمانی، غافل از این که زندگی فرای مرزهای منطقه امن توست.
در ابتدا زندگی کاملا بیانتها به نظر میرسد. در هفت سالگی حس میکنیم تا رسیدن عید یک عمر میگذرد. در یازده سالگی غیر ممکن است تصوری از بیست و دو سالگی داشته باشیم. در بیست و دو سالگی، سی سالگی به نظر بسیار دور میآید. زمان بسیار طولانی به نظر میرسد، اما در واقعیت کوتاه است و زود میگذرد و نوعا آدمها در موقعیتهایی خاص از زندگی درگیر فکر مرگ میشوند. |
وقتی به چهل یا پنجاه سالگی میرسیم ناگهان دیدگاهمان عوض میشود؛ یا میترسیم و یا بدخلق میشویم. اتوموبیل جدید میخریم یا موسیقی میآموزیم. جنبه عجیب این موضوع این نیست که همه ما بالاخره میمیریم، بلکه این واقعیت تعجب برانگیز است که ماهیت وجودمان را زودتر از اینها در ذهن خود نپذیرفتهایم. بحران میان سالی باعث بیداری نیست، بلکه نشانهی این است که بابت زندگی خود تاسف میخوریم؛ این که برای چنین چیزی آماده نبودیم.
پس تنها زمان گذر از منطقه امن و سفر به دنیای ناشناختهها همین اکنون است. برای خروج از آن آمادهای؟
منابع:
کتاب در باب اعتماد به نفس، آلن دوباتن، ترجمه مهدی کریمی
یادگیری هایی از علی سخاوتی
دانش و تجربیات شخصی نویسنده
نویسنده: سونیا جلالی
درباره سونیا جلالی
من سونیا جلالی هستم، موسس آکادمی تخصصی مدیریت منابع انسانی، بیش از یک دهه در حوزه مدیریت منابع انسانی کارکردم و عناوین مختلفی را یدک کشیدم. از زمانی که مدیریت منابع انسانی را شناختم جایگزین بهتری برای آن پیدا نکردم که به بودن من معنا دهد، شناخت انسانها و پيچيدگیهاشون و كمك به آنها برای رشد و توسعه و موثر بودن شان در سازمان چيزی بود كه در پیاش بودم و يافتمش و رفته رفته خواندم و تجربه كردم و آموختم و لذت بردم و رشد کردم.
نوشته های بیشتر از سونیا جلالی
دیدگاهتان را بنویسید