تجربه یک روز حضور در کانون ارزیابی از زبان یک مدیر فروش

برای شغل مدیر فروش به یکی از شرکتهای بزرگ صنایع غذایی درخواست استخدام داده بودم، یک هفته بعد از درخواستم کارشناس منابع انسانی شرکت باهام تماس گرفت. گفت ارزیابی داوطلبان استخدام برای این موقعیت شغلی از طریق کانون ارزیابی صورت میگیره و توضیحاتی در مورد کانون ارزیابی داد. روز و ساعت برگزاری کانون رو اعلام کرد و خواست راس ساعت مقرر در محل برگزاری کانون حضور پیدا کنم.
ساعت 8 : ورود به کانون ارزیابی
نيم ساعتي زود به هتل محل برگزاري كانون رسيدم، انگار كمي دلهره دارم هميشه ناشناختهها برام اضطراب آور بوده، هر چند اطلاعاتي از هفته قبل در مورد كانون ارزيابي بهمون رسيده اما هنوزم نميدونم كه امروز دقيقا قراره چه اتفاقي بيفته و اين منو نگران ميكنه بالاخره به سالن محل برگزاري رسيدم خانمي با خوشرويي بهم خوشامد گفت و مشخصاتم رو در ليست روبروش پيدا كرد و ازم خواست گوشيم رو تحويل بدم با بيميلي اما بياعتراض پذیرفتم! وارد سالن كنفرانس كوچكي شدم دو نفر ديگه هم پیش از من آمده بودند و گرم گفتگو با هم.
ساعت 8:30: جلسه معارفه
خانم جواني وارد سالن شد و خودش رو معرفي كرد گفت مدير برگزاري كانونه و توضيحاتی در مورد کانون ارزیابی و اهدافش داد و گفت كه امروز قراره چه اتفاقاتي بيفته، تاکید زیادی داشت که سعی کنید نقش بازی نکنید وخودتون باشيد! به هر كس يك برنامه دادند و كار شروع شد.

ساعت٩:تمرین بحث گروهی
اولين تمرين من بحث گروهي بود، من همراه چهار نفر دیگه به یک اتاق هدایت شدیم و دور یک میز نشستیم، مدیر کانون سناریویی رو بهمون داد و خواست بعد از مطالعه اولیه با بقیهی اعضای تیم در موردش بحث کنیم، موضوع بحث تحلیل علل کاهش فروش یک سازمان بود و قرار بود ما به عنوان مدیر کارگروه مدیریت بحران، در خصوص مشکلات به وجود آمده بحث کرده و راهکار ارائه کنیم، بحث حسابی داغ شده و بود هر یک از اعضا سعی میکردند راهکار پیشنهادی خودشون رو به گروه بقبولونند! در سه گوشه اتاق سه ارزیاب نشسته بودند و بدون کلام ما رو رصد و مواردی رو یادداشت میکردند! در نهایت بعد از چانه زنی و بحث فراوان، خروجی بحثمون رو در قالب صورتجلسه تحویل دادیم و این تمرین به پایان رسید.
ساعت 10:کارتابل
مطابق برنامه باید به اتاق دیگهای برای انجام تمرین کارتابل میرفتم، 5 نفر دیگه هم در اتاق حضور داشتند، کارتابل شامل یادداشتها، نامهها، گزارشها، درخواستها که در کارتابل یک مدیر قرار داده شده و من در نقش مدیر میبایست لیستی از اقدامات و تحلیلهای مورد نظر و پیشنهاد حل مسائل هرکدام از این آیتمهارا در قالب یادداشت، درخواست جلسه، تصمیم، ارجاع و… تعیین تکلیف میکردم، که برای من تجربه سخت و در عین حال جالبی بود. چون در مدت زمان کم باید به یک عالمه کار بعضا مرتبط با هم رسیدگی میکردم که تمرین پرچالشی بود.
ساعت 10:45: استراحت
خب بالاخره بعد از دو تمرین نفس گیر وقتی برای استراحت فراهم شد و همینطور فرصتی برای گپ زدن با سایر شرکت کنندگان.
ساعت 11: مصاحبه
برنامه را مجدد مرور کردم، طبق برنامه باید به اتاق مصاحبه میرفتم، وارد اتاق شدم، آقای جا افتادهای منتظر من بود و خیلی صمیمانه بهم خوش آمد گفت، خودش رو معرفی کرد و بحث رو با صحبتهای حاشیهای و انگیزه من از حضور در این کانون و… شروع کرد و بعد رفته رفته سوالات سختتر شد و پاسخ دادن نیاز به تفکر بیشتر، مثلا ازم میخواست موقعیتی را توضیح بدم از زمانی که یک مشتری به من توهین کرده و من واکنش مناسبی نشان دادم و تونستم قانعشون کنم. مصاحبه حدود یک ساعت طول کشید، و با دادن یک کتاب به عنوان هدیه از طرف مصاحبه کننده پایان گرفت. با توجه به این که بیشتر زمان مصاحبه رو من حرف زده بودم، احساس خستگی میکردم، خوشبختانه 15 دقیقه تا تمرین بعدی و تجدید قوا فرصت دارم.
ساعت 12: ایفای نقش
تو برنامه نوشته ایفای نقش! این عنوان برام از بقیه تمرینهایی که تا حالا گذروندم گنگ تره! وارد اتاق میشم، مدیر کانون سناریویی در اختیارم میگذاره و توضیحاتی رو در مورد تمرین میده، من باید نقش یک مدیر فروش رو بازی کنم که قراره یک مشتری عصبانی رو آروم کنه، در سناریو توضیحاتی در مورد علل عصبانیت مشتری گفته شده، سعی میکنم با خودم نقشی که باید ایفا کنم رو مرور کنم. بعد از 15 دقیقه، فردی که نقش مشتری عصبانی رو بازی میکنه با داد و بیداد وارد اتاق میشه! تجربههای مشابه قبلییم رو مرور می کنم سعی میکنم آرومش کنم، ولی خیلی بدقلقه و چانه زنی باهاش کار سادهای نیست، نیم ساعتی با هم گفتگو میکنیم، احساس میکنم خوب پیش رفتم پایان جلسه حال مشتری عصبانی بهتره، هر چند هنوزم گاردش بسته ست اما حداقل لحنش تغییر کرده! این تمرین برام یک چالش واقعی بود هر چند شبیهش رو تو تجربیات قبلیم هم داشتم اما در قالب ایفای نقش توی کانون و جایی که میدونی زیر چشم تیزبین ارزیابان هستی تجربه متفاوتی بود که خیلی برام یادگیری داشت.
ساعت 13: ناهار
کل شرکت کنندگان و برگزارکنندگان کانون با هم برای ناهار رفتیم، حین ناهار گپ و گفتی داشتیم، هنوز هم عدهای مشغول چالش ایفای نقش بودند و برای فردی که نقش مشتری عصبانی را ایفا کرده بود، در قالب شوخی خط و نشان می کشیدند!
ساعت 14: کارگروهی
آخرین تمرین امروز کارگروهیه با 4 نفر دیگه به اتاقی هدایت شدیم، مدیر کانون توضیحاتی داد در مورد سازهای که باید میساختیم، ما سناریو رو مطالعه کردیم. کلیهی امکانات و لوازم مورد نیاز قیمتگذاری شده و بایستی به صورت دقیق محاسبه میکردیم که چه تجهیزاتی رو باید بخریم. یکی از شرکت کنندگان نقشه سازه رو کشید. سعی کردیم روی تجهیزات به توافق برسیم، که البته کار سادهای نبود چون مقدار پولمون محدود بود به هر حال کار ساخت سازه رو شروع کردیم. نتیجه مطابق انتظارمون نبود و سازه تحمل بار مورد نظر را نداشت و فرو ریخت! غافلگیر شده بودیم، هر کسی سعی میکرد دلیل فروریخت سازه رو تحلیل کنه! بازار من که گفتم و یا بقول گلام من میدونستم هم حسابی داغ بود!
ساعت 15: اختتامیه
جلسه اختتامیه، مدیر کانون در مورد جمع بندی امروز و بازخور عملکرد امروز ما توضیحاتی را ارائه کرد و کار به پایان رسید، برای من تجربه بسیار متفاوت بود که قبلا تو مشاغل و سازمانهای قبلیم مشابهش رو نداشتم. و بیصبرانه منتظرم نتایج رو بدونم.
یک هفته بعد: بازخورد
مدیر کانون ارزیابی باهام تماس گرفت و گفت که من برای سمت مدیر فروش شرکت انتخاب شدم، و ازم دعوت کرد طی یک جلسه حضوری فیدبک کلی از نقاط قوت و قابل بهبودم ارائه بشه، با خوشحالی پذیرفتم و به مسیر شغلیم در شرکت جدیدی فکر می کنم که به شکل متفاوتی به عنوان مدیر فروشش انتخاب شدم.
نویسنده: سونیا جلالی

درباره سونیا جلالی
من سونیا جلالی هستم، موسس آکادمی تخصصی مدیریت منابع انسانی، بیش از یک دهه در حوزه مدیریت منابع انسانی کارکردم و عناوین مختلفی را یدک کشیدم. از زمانی که مدیریت منابع انسانی را شناختم جایگزین بهتری برای آن پیدا نکردم که به بودن من معنا دهد، شناخت انسانها و پيچيدگیهاشون و كمك به آنها برای رشد و توسعه و موثر بودن شان در سازمان چيزی بود كه در پیاش بودم و يافتمش و رفته رفته خواندم و تجربه كردم و آموختم و لذت بردم و رشد کردم.
نوشته های بیشتر از سونیا جلالی
دیدگاهتان را بنویسید