در این مقاله استراتژی منابع انسانی به عنوان یکی از بروزترین موضوعات مدیریت منابع انسانی معرفی شده و در بخش پایانی مقاله یک نمونه استراتژی منابع انسانی نیز با شما به اشتراک گذاشته شده است. |
اگر فرصت مطالعه این مقاله را ندارید، میتوانید وویس زیر را از سرکار خانم سونیا جلالی بشنوید (مدت زمان 4:42)
استراتژی منابع انسانی، الگويی از تصميماتی است كه به سياستها و رويههای متعلق به مدیریت منابع انسانی میپردازد و به آن نياز دارد. هدف از تدوين و اجرای استراتژی منابع انسانی، مرتبط ساختن سياستها و روشهای منابع انسانی با هدفهای استراتژيك منابع انسانی است.
به عبارت دیگر خروجی تدوین استراتژی منابع انسانی برای ما مشخص میکند که بتوانیم در هر کدام از زیرسیستمهای منابع انسانی نظیر جذب، آموزش، ارزیابی عملکرد، پرداخت و پاداش و روابط با کارکنان چه رویههایی را میبایست در پیش بگیریم. استراتژی منابع انسانی يک بحث مفهومی است؛ به عنوان مثال در اين حوزه گفته نمیشود که بايد چه ميزان حقوق و مزايا پرداخت شود بلکه در مورد مبنای پرداخت بحث میشود و يک راهنمای عمل تهيه و انواع استراتژیهای مدیریت منابع انسانی تعریف میشود.
يکپارچگی استراتژيک برای ايجاد همخوانی بين استراتژی منابع انسانی و استراتژی شرکت ضروری است. زيرا اين دو استراتژی مکمل يکديگرند و هدف آنها ايجاد هماهنگی استراتژيک و همگونی بين اهداف مديريت منابع انسانی و اهداف شرکت است.
در واقع فرآيند تدوين و اجرای استراتژی منابع انسانی به منظور مرتبط ساختن سياستها و روشهای منابع انسانی با هدفهای استراتژيک سازمان است. بنابراين، اگر مديريت استراتژيک منابع انسانی فرآيندی است که سازمان میخواهد بدان وسيله بين سرمايه انسانی، اجتماعی و هوشی اعضا با نيازهای استراتژيک سازمان ارتباط برقرار کند. در آن صورت استراتژی منابع انسانی که جزئی يا بخشی از سازمان است نقشه راهی میشود که رهبران سازمانی برای حفظ اين رابطه از آن استفاده میکنند.
فرايند تدوين استراتژی منابع انسانیاصولا دانش استراتژی منابع انسانی، دانشی بسيار نوين است که همگام با طرح مديريت استراتژيک منابع انسانی در اواخردهه 70 ميلادی به آن توجه گرديد. به گونهای که اولین مدل تدوین استراتژی منابع انسانی در سال 1984 توسط دانشگاه هاروارد ارائه شد.
در سالهای اخير، برنامهريزی استراتژيک منابع انسانی کاربرد زيادی در کشورهای پيشرفته داشته است به نحوی که بر اساس تحقيقات انجام شده، بيش از نيمی از سازمانها در اين کشورها با به کارگيری نتايج حاصل از تدوين استراتژیهای منابع انسانی به قابليتهای نوينی در مديريت استراتژيک منابع انسانی دست يافتهاند.
در کشور ما به کارگيری مدلهای نوين تدوين استراتژی منابع انسانی به دليل نو بودن دانش مربوطه، عدم توسعه گفتمان استراتژيک در سازمانها، کمبود منابع فارسی در اين زمينه و نيز عدم توجه به مدلها و الگوهای موفق و نوين خارجی از سوی مديران سازمانها، کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
پيتر بامبرگر و لن مشولم ( 2000 )، با استفاده از منطق جذاب پژوهش ترکيبی و ادغام مدلهای مبتنی بر کنترل کارکنان و مدلهای مبتنی بر بازار، استفاده از نقاط مرجع استراتژيک(SRPs) را برای تدوين استراتژی منابع انسانی پيشنهاد کردند.
الگوی پيشنهادی با تکيه بر نقاط مرجع استراتژيک و توجه به دو متغير اصلی زیر
براين اساس اين مدل تصميم گيری برای انتخاب استراتژی منابع انسانی، دارای دو پرسش اصلی به عنوان نقاط مرجع استراتژيک است، همانگونه که در جدول زیر ملاحظه میشود، با پاسخگويی به اين دو پرسش، چهار گونه استراتژی مختلف منابع انسانی بدست میآيد.
استراتژیهای چهارگانه منابع انسانی به نامهای استراتژی پدرانه، استراتژی متعهدانه، استراتژی ثانويه و استراتژی پيمانکارانه شناخته میشوند. مدل يکپارچه تدوين استراتژی منابع انسانی در شکل زیر نمايش داده شده است.
چهار استراتژی منابع انسانی بر اساس مدل بامبرگر و مشولم در ادامه معرفی شدهاند.
این استراتژی نیز برای مشاغل ساده، تکراری و استانداردپذیر به کار گرفته میشود با این تفاوت که مدیریت شرکت، تمایل به نگهداری و ارتقای کارکنان موجود و هماهنگ کردن آنها با فرهنگ سازمانی شرکت دارد.
همانند استراتژی ثانويه، سازمانهايی که از اين استراتژی استفاده میکنند يک فناوری ثابت استفاده میکنند و افرادی را استخدام میکنند که دارای رفتارهای مشخص باشند و موجب هيچ نوع خدشهای در فرايند توليد نشوند. ولی بر خلاف سازمانهايی که استراتژی ثانويه اتخاذ میکنند، سازمانهايی که استراتژی پدرانه به کار میبرند از بازار کار خارجی به صورت محدود استفاده میکنند تا اين موضوع تضمين شود که در فرايند توليد خدشهای ايجاد نمیشود و شايستگیها يا مهارتهای لازم بر اساس نيازهای منابع انسانی به وجود میآيد. گذشته از اين، استفاده از روش مبتنی بر بازارکار داخلی برای تأمين نيروی منابع انسانی میتواند تا حدی بر ظرفيت يادگيری سازمانها بيفزايد.
این استراتژی برای آن دسته از مشاغل پیچیده و تخصصی مناسب است که استخدام دائمی و رسمی کارشناسان مربوط برای شرکت مستلزم هزینه بالایی است. چرا که شرکت به این نوع مشاغل در مقاطعی کوتاه و به صورت موقت نیاز دارد. از این رو، این کارشناسان معمولا با مبالغی بالا ، صرفا برای مشاوره و یا انجام قسمتی از یک پروژه دعوت به همکاری میشوند.
سازمانهايی که اين استراتژی را اتخاذ میکنند، اغلب برای استخدام نيروی کار بسيار ماهر از بازار کار خارجی بهره میبرند (اغلب با قراردادهای جداگانه اين افراد را استخدام میکنند). تکيه بر بازارکار داخلی موجب افزايش هزينهها میشود. به ويژه هنگامی که مهارتهای بالا و افراد متخصص مورد نياز است، شايد روش کارآتر اين باشد که بر حسب نياز و به طور موقت اين افراد را به کار گرفت و نه اينکه آنها را به صورت دائم در استخدام شرکت درآورد. از آنجا که اين افراد با چنين هدفی استخدام میشوند که بازده مشخص داشته باشند، يا محصولاتی را توليد و عرضه کنند و درگير فرايندهايی باشند که کارفرما از درک آنها عاجز است، اغلب برای هماهنگ کردن منافع آنان با منافع کارفرما و حصول اطمينان از تأمين هدفهای سازمانی، حقوق و پاداش متغير به آنان پرداخت میشود.
این استراتژی نیز برای مشاغل پیچیده و تخصصی مورد استفاده قرار میگیرد با این تفاوت که کارشناسان فعال در این مشاغل، به طور دائم مورد نیاز شرکت هستند و از آنجا که آنها در بسیاری موارد به شبکه پیچیده تولید و دانش خاص مورد نیاز شرکت تسلط دارند، جایگزینی آنها به راحتی امکان پذیر نیست. بنابراین، لازم است رویکردی موثر به بازار کار درون سازمان داشت.
يعنی توسعه و آموزش کارشناسان شرکت و تقويت تعهد و وفاداری آنان به سازمان، به گونهای که برای آنها موجب حصول اطمينان نسبت به آينده شغلی، حقوق و مزايای بالاتر از بازار کار بيرون سازمان شود.
اين استراتژی را میتوان بيشتر در سازمانهايی مشاهده کرد که مديريت فاقد درک کامل از فرايندی است که ورودیها به خروجیهای سازمانی تبديل میشوند يا فاقد توانايی است که بتواند کارايی رفتار کارکنان را به عنوان ابزار، براي اين فرايند تبديل، مورد ارزيابی و قضاوت قرار دهد. تحت چنين شرايطی کارفرمايان ناگزيرند به کارکنان اعتماد نمايند و تنها میتوانند بازده فرايند را مورد ارزيابی قرار دهند. مديريت تنها از طريق ايجاد منافع مشترک میتواند اين احتمال را افزايش دهد که در موارد زير در کارکنان ايجاد انگيزه شود:
1- با توجه به اختيارات و آزادی عملی که دارند محصول نهايی يا بازده، طبق هدفهای سازمان ارايه شوند.
2- آنها در خدمت همين کارفرما بمانند( و از اين رو کارفرما ناگزير نشود مهارت، دانش يا سرمايه اجتماعی ارزشمند را به شرکتهای رقيب بدهد).
برای ايجاد منافع مشترک داد و ستد کارمند و کارفرما يعنی تأکيد زياد بر آموزش و توسعه کارمند، تأمين نيروی انسانی در داخل سازمان و رعايت اصل مساوات و برابری در درون سازمان میشود.
خروجی تدوین استراتژی منابع انسانی بر اساس انواع استراتژیهای مدیریت منابع انسانی که با هم مرور کردیم به ما کمک میکند که بتوانیم در هر کدام از زیرسیستمهای منابع انسانی نظیر جذب، آموزش، ارزیابی عملکرد، پرداخت و پاداش، روابط با کارکنان و… چه رویههایی را میبایست در پیش بگیریم.
سخن پایانی
در این مقاله، به تعریف استراتژیهای منابع انسانی و همچنین مدلهای طراحی آن پرداختیم و به صورت خاص و به تفصیل مدل بامبرگر و چهار استراتژی منابع انسانی را مورد ملاحظه قرار دادیم.
این استراتژیها، به عنوان یک چارچوب استراتژیک، سعی دارند تا نیروی انسانی را بهطور جامع با سازمان متناسب و با اهداف و نیازهای آن هماهنگ کنند. استفاده از این استراتژیها باعث افزایش انعطافپذیری، تعهد کارکنان، و بهبود عملکرد سازمانی میشود.
منابع:
استراتژی منابع انسانی/بامبرگر و مشولم
مدیریت استراتژیک منابع انسانی/ آرمسترانگ