رشد برای همه افراد در سازمان(قسمت دوم)
در بخش اول این دستنوشته به معرفی ارکان DDO پرداختم، جهت یادآوری توجه کنید که در این مدل سازمان 3 رکن اصلی دارد:
Home: جایی که افراد در آن انقدر احساس امنیت میکنند که نیاز به پنهان کردن چیزی ندارند، جایی که اگر ضعفی در یکی از اعضا دیده میشود از او حمایت میشود تا آن را بهبود بخشد.
Edge: مرز رشد برای افراد، جایی که افراد میخواهند از آن عبور کنند و از ناحیه راحتی خود بیرون بیایند.
Groove: راه و رسم و فرایندهای سازمان که به شکلی چیده شده است که از حرکت خارج از محدوده افراد حمایت میکند.
Home, Edge, Groove مثل سه رکن اصلی ساخت یک فرهنگ رشد در سازمان هستند. اگر یکی از آنها را از دست بدهیم نمیتوانیم یک DDO داشته باشیم.
فکر کنید که بخواهیم روی پذیرش فراتر رفتن کارکنان از محدودیتها و افزایش ریسک آنها کار کنیم (Edge) بدون اینکه برای آنها یک بستر حمایتی (Home) و یکسری قوانین و فرایند (Groove) برای انجام کار داشته باشیم.
یا فکر کنید ممکن است سازمانهایی داشته باشیم که فضای حمایتی را برای کارکردن، مجموعهای از دستورالعملها برای جذب، توسعه، آموزش، منتورینگ، مدیریت کیفیت و … فراهم کردهاند ولی از نبود انگیزه اولیه برای فراتر رفتن کارکنان از محدودهی امن خودشان رنج میبرند.
برای درک بهتر از فرهنگ یک DDO به سازمان خودتون برگردید آیا سازمان از شما به گونهای طراحی شدهاست که از رشد افراد (نه لزوما رشد در مسیر شغلی) حمایت کند؟ اگر به صورت تصادفی این سوالات را از یکی از افراد شرکت بپرسیم چه جوابی میدهند؟
• آیا سازمان به شما کمک میکند یک چالش شخصی معنیدار برای خود و ارزشمند برای شرکت را مشخص کرده و روی آن کارکنید؟
• آیا افراد دیگری از این مرز رشد آگاه هستند؟ چه کسی از شما برای گذر از آن مراقبت میکند؟
• آیا از شما برای غلبه بر محدودیتها حمایت میشود؟ میتوانید نام حمایت کننده یا نوع حمایت را نام ببرید؟
• آیا شما خودتان را به طور روزانه و یا حداقل هفتگی به طور مرتب بر روی این مرز رو به رشد کار میکنید؟
• آیا هنگامی که شما تبدیل به یک نسخه قدرتمندتر از خودتان میشوید، سازمان متوجه میشود؟ آیا این موضوع جشن گرفته میشود؟ و -هنگامی که آماده هستید آیا به شما فرصتی برای در حال رشد بودن داده میشود؟
سازمانهایی وجود دارند که در آنچه که انجام میدهند عالی و سرسخت هستند. اما تعداد بسیار کمی از آنها در خصوص رشد و توسعه افراد هم به همین اندازه پیگیر و سرسخت هستند.
برای مثال، سازمانها (و علم مدیریت) در مورد «بهبود مستمر» صحبت میکنند. اما این موضوع در مورد بهبود مستمر فرآیندهای کاری و متفاوت با بهبود مستمر افرادی است که این کار را انجام می دهند!
برای واضح شدن موضوع یک نمونه عملی از رویکردهای یک DDO را ببینید:
در سازمان تمامی جلسات رکورد میشوند و بجز موارد استراتژیک و محرمانه بقیه برای افراد در دسترس هستند. این تصویر ما از شفاف سازی است. اگر دریک جلسه در خصوص یکی از افراد تیم که حضور ندارد صحبت کنیم باید به اطلاع او رسانده و فایل رکورد شده را در اختیارش قرار دهیم. اینجا جایی است که شفافیت به شکلی کاملا رایکال اجرایی می شود.
بعد مطالعه این مطلب به این فکر کردم در سازمانهای ما چقدر مصادیق عکس این موضوع وجود دارد!
جایی که سازمانها دقیقا بین شغل و شرح وظیفه و خود فرد مرز میکشند و نه تنها از رشد افراد حمایت نمیکنند بلکه عامدانه مانع تراشی میکنند چون فکر میکنند رشد اگر در جهت بهبود عملکرد فرد در جایگاه فعلی یا آینده نباشه حتما منجر به افزایش توقع، درخواست برای ارتقا، ترک سازمان و … میشود. نگاه غالب سازمانها در تصویب و رد یک دوره آزمایشی ارتباط یک به یک با وظایف روزمره فرد است، جایی که هیچ گفتگوی اضافی به رسمیت شناخته نمیشود.
در سازمان هیچ فضایی برای آسیبپذیری وجود ندارد، هیچ کس نمیتواند در خصوص ناتوانیها، ندانستنها، احساسات و … صحبت کند وگرنه جایگاه خود را از دست میدهد. فضایی برای حمایت افراد وجود ندارد و در صورت روشن شدن هرگونه آسیبپذیری، نهایتا مورد دلسوزی اطرافیان قرارخواهید گرفت.
با تعریف داده شده از DDO شما چه مصادیقی در شباهت یا تناقض با این فرهنگ در سازمان خود دارید؟
منابع: برداشت نویسنده از کتاب An Everyone Culture
نویسنده: سیما لبیبی
درباره سیما لبیبی
سیما لبیبی هستم. از سال 81 و با اتمام تحصیلات مهندسی وارد بازارکار شدم. بعد از ده سال مسیر من از کار اجرایی به سمت مشاوره سازمانی تغییر پیدا کرد و پروژههایی از جنس استراتژی، تعالی، منابع انسانی و... در سازمانهای مختلفی از خدماتی گرفته تا صنعتی انجام دادم، با کسب تجربه بیشتر علاقمندی من به حوزههای رهبری، مربیگری، توسعه و توانمندسازی، تحول و چابکی بیشتر شد و هم اکنون نیز در همین رابطه جستجو، کار و مطالعه میکنم.
نوشته های بیشتر از سیما لبیبی
دیدگاهتان را بنویسید